هشت ماهگیت مبارک
نفس مامان وقتی بغل بابا بودی نگاهت می کردم تازه فهمیدم چقدر بزرگ شدی. الان دیگه با حرکاتت منظورتو میرسونی . داد میزنی تا اعتراضتو نشون بدی.تازه می تونی صداتو کنترل کنی و بالا پایین ببری وصدات گرفته بود وقتی برای چکاپ بردمت آقای دکتر گفت برای داد زدنته. دوست داری هرجور حرف میزنی ما هم تکرار کنیم کلی ذوق می کنی.
هرکس چیزی می خوره می خوای ازش بگیری بخوری مخصوصا با لیوان .عاشق پیازو پیازچه هستی.
وقتی مامان مریم از بیمارستان مرخص شده بود دلت براش تنگ شده بود می خواستی پیشش بخوابی صدات که میزد نگاه نمی کردی اگرهم یادت میرفتو نگاه می کردی خودتو تو بغلم قایم می کردی می خواستی خودتو لوس کنی.
الانم یاد گرفتی دستتو به میله می گیریو بالا پایینت می کنیم تا بارفیکس بری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی