سوشیانتسوشیانت، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

سوشیانت ثمره ی عشق من و بابا

عید1392

1392/1/28 4:26
نویسنده : مامان وبابا
823 بازدید
اشتراک گذاری

سال تحویل امسال ساعت 14 و 31 دقيقه و 56 ثانيه روز چهارشنبه 30 اسفند بود که ما به رسم هرسال به خونه مادربزرگ بابا (مادر) رفتیم.

 

بعدازظهر با بابا به دیدن بابایی و مامانی مریم رفتیم و به اتفاق اونها به دیدن مادر وپدر بزرگ (مادری)من و بعد به دیدن مادربزرگ ( پدری) رفتیم که عمه ترانه و خونوادشون هم بودند .

شب دوباره به خونه مادر برگشتیم و مهمان عمو ماشالله بودیم.

            

روز اول فروردین به خونه مادر رفتیم و مهمون عمو محمّد بودیم و شما با ارغوان جون  و بقیه  فامیل آشناتر شدی

 

عصر هم با سرلاک خوردنتو پوف کردن توجه همه رو جلب کردی همه رو خندوندیو مامانتو کثیف کرد

 

              

روز دوم فروردین هم مهمون مامان مرضی و بابایی بودیم خونه مادر.

 

            

 سوم فروردین مامان مریم و بابایی و خاله هدیه به خونه مامان مرضی برای تبریک سال نو به خونه مامانی مرضی رفتن . چون هوا خوب بود من و بابا تصمیم گرفتیم پیاده به اونجا بریم شما هم تو کالسکه کلی ذوق می کردی و از هوا ولامپ های خیابون لذت بردی

 

           

جهارم فروردین برای شام با مامانی مرضی ومریم و بابایی ها و خاله هدیه و عمو فربد وفرهاد به شبدیز رفتیم و حسابی از هوای خوب اونجا لذت بردی می خندیدی .

      

پنجم وششم فروردین مامانی مرضی و بابایی به دیدن مامان بزرگ ها و پدربزرگ من اومدن.

روز هفتم فروردین همگی به نیاسر رفتیم

سوشیانت به باباش کمک می کنه تا جوجه ها درست بشه

بابا این نارگیل سوشیانت چی شد؟؟؟؟

        

روز هشتم فروردین ما و  مامان مرضی و.... برای بازدید عید به خونه مامان مریم رفتیم

 

سوشیانت گلهارو خیلی دوست داره!!!!!

                               

نهم فروردین همگی به نوش آباد رفتیم تا از شهر زیرزمینی که بزرگترین شهرزیرزمینی دنیاست دیدن کنیم

اینجا برات چندتا از عکسهارو گذاشتم(البته بعدا تو گوشی خاله هست)

 

                 

11فروردین مادربزرگ و خاله هاو دایی های بابا از تهران اومدن و تو کلی دوستشون داشتی و بازی می کردی مخصوصا با  آرتمیس . آرتمیسو بغل می کردی و بوس می کردی

12فروردین با مهمونامون و مامان مرضی به نوش آباد برای دیدن شهر زرزمینی رفتیم وشب با مهمونامون و مامانی مریم ومرضی و.... به رستوران شاندیز رفتیم اونجا آرتمیس یه اسباب بازی خوشگل بهت کادو داد

13 فروردین با مهمونامونو خونواده ی مامانی مریم ومامانی مرضی برای سیزده بدر به سادیون رفتیم خیلی خوش گذشت به شما هم همینطور مخصوصا وقتی آتش درست کردیم از اونجا که شما دوست داری چشم ازش برنداشتی راستی پارسال سیزده بدر شما رو 4ماه و نیمه باردار بودم  و بابا برای اولین بار تکون خوردن شمارو احساس کرد. مرسی که با اومدنت به زندگمون رنگهای زیباترو وارد کردی

 (عکسارو بعدا برات میزارم)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان آروین (مریم)
28 فروردین 92 6:45
ما خیلی منتظرتون بودیم و نگرانتون بودیم ........... خدا رو شکر با دیدن عکسا معلومه که حسابی بهتون خوش گذشته .... ایشالا جمع خانوادگیتون همیشه جمع باشه و به گردش و خوشی و شادی ..........
زهره مامان کیان
28 فروردین 92 15:35
سلام خاله جون کلی دلتنگت بودیم چه قدر مرد شدی دیگه باید کم کم با کیان کشتی بگیرید
متین من
31 فروردین 92 15:48
سلام خیلی وقته نبودین خیلی خوشحالم که برگشتین وآپ کردین مارودیگه اینقدرمنتظرعکسای این گل پسرنذارین دلمون تنگ میشه با دیدن عکساهم معلومه که خوش گذشته امیدوارم همیشه همینطورباشه امسال سال خوبی واستون ارزو میکنم ببوس سوشیانت رو بوووووووووووووووس
مريم مامان آريا
1 اردیبهشت 92 18:47
سلام
وبلاگ زيباتون با عکسهاي قشنگ شازده کوچولو رو ديدم
مي تونم معني اسم پسرتون رو بپرسم؟


ممنونم سوشیانت به معنی منجی هست
مامان آروین
3 اردیبهشت 92 16:08
سلام عزیز دلم . خیلی وقت بود ندیده بودیمت . همیشه به گشت و تفریح و شادی . برای شاهزاده کوچولو و بابا مامان گلت بهترینهارو می خوایم . دلتون شاد و لبهاتون پر خنده باشه . مبو سمت پسر ناز و دوست داشتنی من .
شقایق مامان آرشا
4 اردیبهشت 92 21:51
همیشه شاد و به چشن ومهمونی باشید
مامان امیر رضا
4 اردیبهشت 92 23:54
عید شما مبارک آقا پسر گل گلاب انشالله همیشه به همراه خانواده به شادی و تفریح و گردش اون عکسی که با عینک دودی انداخته خییییییلییی ماه شده