هم تلخ هم شیرین
عروسک مامان پنج شنبه با بابا و مامان مریم و خاله هدیه و بابایی رفتیم اصفهان عروسی یکی از دوستای خونوادگیمون تو عروسی کلی دست زدی و نانای کردی منم فیلم گرفتم .
ازپنجشنبه بعد از ظهر رو صورت خوشگلت جوش زد بعضی وقتها رو سر و گوشت میزدی و تا یکشنبه شب بیشتر شد و پشت گوشٍت قرمز شد خیلی ترسیدیم با بابا بردیمت اورژانس تا فردا بریم پیش دکتر طالبیان که خدا رو شکر چیزی نبود و حساسیت بود منو ببخش عزیزم تو حریره بادومت گردو ریخته بودم و یه ذره طالبی بهت داده بودم که حساسیت نشون دادی بمـــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــرم برات تقصیر من بود اذیت شدی.
دوشنبه رفتیم برای چکاپ پیش آقای دکتر همه چی خوب بود قد ٧٦.٥ و وزنت ٦٠٠/١٠بود
هوراااااااااا دندون سومت(بالا) دراومد
وقتی داریم میریم بیرون بهت می گم : داریم میریم دَدِ می خوایم بریم دَدِ
الان یاد گرفتی: میگم می خوایم بریم ؟ می گی دَدِ داریم میریم ؟ دَدِ
وای امان از این آلوئه ورا که تو دنیا با هیچی عوض نمی کنی بابا برای شما مخصوص می خره دیشب رفتیم بهت شیر بدم بخوابی بابا برای من اورد تو تاریکی شیشه اشو دیدی وقتی بابا برد شروع به گریه کردی که اول فکر کردم چیزی نیشت زد بابا برات اورد تا می گرفتم شروع به گریه می کردی و به زور تا اخرش خوردی و خوابیدی