بعد از یه عالمه تاخیر اومدم باز
سلام گل پسری 6ماهگیت مبارک
یکشنبه هفته پیش مامان مرضی عمل آب دو انجام داده بود ما هم خونشون بودیم نرسیدم بیام وبلاگتو آپ کنم نمی دونم از خرابکاریت بگم یا از شیرین کاریات
الان یاد گرفتی پاتو رو پات بندازی
وقتی غذا یا خوراکی دیگه می خوریم نگاه می کنی سعی می کنی از دست ما بگیری در کل دیگه بهمون نمی چسبه ولی این سری آقای دکتر اجازه داد حریره از چند روز دیگه شروع کنی ولی من یه بار بهت دادم حسابی هم دوست داشتی
خیلی هم پر توقع هستی چیزی ازت می گیریم سریع بغض می کنی و گریه می کنی جوری که انگار خدایی نکرده دردت اومده علاقه زیادی هم به لپ تاپ داری تا می بینی سریع می خوای کلیداشو بزنی
تو یه روز هم دوتا خرابکاری کردی :یه روز صبح یه لحظه تنهاگذاشتمت که دیدم سریع خودتو کشیدی و گوشی منو برداشتی تو دهنت کردی بـــلـــــــــــــه گوشی بنده هنگ کرده و بعد از یک هفته هنوز درست نشده ظهر همون روز هم تو بغلم بودی و داشتیم باهم وسایل ناهارو اماده می کردیم وقتی ترشی و تو کاسه کردم سریع خم شدی و کاسه رو انداختی
هفته پیش که بردمت چکاپ ماهانه یه کوچولو سرما خورده بودی ولی امروز سرفه هات بیشتر شدو چشمات قرمز شده بود بیقراری می کردیآقای دکتر گفت گوش و گلوت یه کوچولو عفونت کرده بهت دارو داد عزیز دل مامان ایشالله زود زود خوب بشی من و بابا خوشحال بشیم