سوشیانتسوشیانت، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

سوشیانت ثمره ی عشق من و بابا

سوشیانت و کبوتر

1391/7/12 23:44
نویسنده : مامان وبابا
545 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قربونت برم چند وقته نتونستم بیام وبلاگتو آپ کنم الان هم تو بغلمی 

این خاطره دقیقا برای یک هفته پیشه وقتی از خونه مرضیه جون (مامان بابا) برگشتیمه یه کبوتر کوچولو مامانشو تو تاریکی گم کرده بود و غصه می خورد بابا هم آروم پیاده شد و گرفتش اوردیمش خونه اونو تو قفس کوچولو گذاشتیم  با آب و کیک . صبح بابا هم کبوتر کوچولو رو برد داد به دوستش که شما مریض نشی

               niniweblog.com

شنبه هم رفتیم خونه عمو امیر (پسر عمو بابا) شما حسابی خوش تیپ شدی اینم عکست ولی نمی دونم چرا تو عکس لباست جوری افتاده انگار بزرگته!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

             niniweblog.com

یک هفته ای بود کمر درد داشتم امروز با مریم جون (مامان مامان) رفتم دکتر و شما پیش بابا موندی وقتی برگشتم خیلی دلم برات تنگ شده بود اولین بار بود تنهات میزاشتم اومدم محکم بغلت کردم انگار شما هم دلت تنگ شده بودی چون با انگشتهای کوچولوت محکم منو گرفته بودی و می خندیدی.niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مریم
13 مهر 91 0:41
قربون این شکل ماهت برم
zohre
13 مهر 91 10:11
janam azizam che bozorg shode mashalah
che ghadram germezo sabz behesh miyad


Mamnoon zohre jun
مینا
13 مهر 91 10:17
زهره
13 مهر 91 18:20
اي جون...لباساتو موش بخوره خاله كه اين همه نازه...
البته خودت نازتري هااا



مرسی زهره جون
خاله هدا
15 مهر 91 13:04
وای چقد شبیهه باباش شده(مامانش حسودی نکنی از الان بچمون پرسپولیسیم هسقرمز بهش میاد

خاله هدی بد جنس