سوشیانت منجی من وبابا
چهارشنبه شب من و شما وبابا ساعت 2 شب رفتیم باغ بابا شما عقب ماماشین رو صندلیت خواب بودی که یهو آقای پلیس به رابطه من و بابا شک کرد و از بابا سوال کرد این وقت شب کجا میریم و مدارک ماشینو خواست بابایی داشت مدارکو نشون می داد که بیدار شدیو گریه کردی تا آقای پلیس شمارو دید خندید و گفت شما بچه دارید خیلی خوب برید برید
اینجوری شد که آقای پلیسو ضایع کردی و رفت ما هم کلی خندیدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی